برادر شوخی کرد و خواهر از یک شوخی کاملاً بی گناه دلخور شد. و با لگد وارد توپ شد. حداقل مادرشان درست بود - دخترش را به جای او گذاشت. درست است، بگذارید زانو بزند و بمکد - او متوجه شد که چقدر اشتباه کرده است. خوب، وقتی پسر شروع کرد مانند یک فاحشه او را روی خرقه اش بالا کشید، مادر فهمید که وظیفه آموزشی او تمام شده است. حالا یک عوضی دیگر در خانه بود.
بابا قرار نبود با این دختر همچین کاری بکنه ولی این عوضی خودش روی بغلش نشست. و زمانی که سلفی ها شروع شد، مرد به طور طبیعی دچار مشکل شد. چه کسی قرار است در برابر سینه هایش مقاومت کند؟ و بعد فقط سرش را از دست داد. اما او آن را مانند یک بزرگسال - در احمق - در او چسباند. بیدمشک برای مردان جوان است و شکاف آن برای مردان است که دیک خود را در آن فرو کنند و آن را به الاغ خود بچسبانند. تقدیر در احمق جوجه بسیار سرگرم کننده است.)
هیچ کس دلش برای آن الاغ تنگ نخواهد شد. دارم نگاهش می کنم که مثل یک عوضی کشیده می شود، یکی یکی. آه، مجبور شد جلوی صفحه نمایش را برای پیوستن به بدنه تقدیر کند!